به ملازمان سلطان که رساند این دعا را که به شکر پادشاهی ز نظر مران گدا را زرقیب دیو سیرت به خدای خود پناهم مگر آن شهاب ثاقب مددی دهد گدا را مژه سیاهت ار کرد به خون ما اشارت ز فریب او بیندیش و غلط مکن نگارا دل عالمی بسوزی چو عذار بر فروزی تو از این چه سود داری که نمیکنی مدارا همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی به پیام آشنایان بنوازد آشنا را چه قیامتست جانا که به عاشقان نمودی دل و جان فدای رویت بنما
نوشته شده توسط : علی انصاری
لیست کل یادداشت های این وبلاگ